مخلوقات بی عیب

هرچه از یدِ خالقِ عالم جل شانه بیرون می آید از عیب و نقص مبری است، ولی به محض این که به دست اولاد آدم رسید، فاسد می شود.

آدمیزاد زمین را مجبور می کند محصولی را که مناسب زمین دیگری است، بدهد و درختی را وادار می سازد بار درختِ دیگری را بیاورد. اقالیم یا عناصر یا فصول را با هم مخلوط می کند، سگ یا اسب یا غلام خود را ناقص الاعضا می کند تا قشنگ تر به نظر آید. همه چیز را به هم می زند، شکل همه چیز را تغییر می دهد. تو گویی از صُوَرِ مَهیب و غول آسا خوشش می آید. میل ندارد هیچ موجودی همان طور که به دستِ طبیعت ساخته شده است، باقی بماند ولو این که آن موجود انسان باشد.

لزوم تربیت فرزندان

امروز با وضعیت فعلی اگر آدمیان فرزندانِ خود را تربیت نکنند، اوضاع و احوال ما بدتر از این که هست، خواهد شد، زیرا نوعِ بشر یا باید طبقِ قوانین طبیعت بزرگ شود یا مطابقِ قواعد جامعه های متمدن تربیت یابد.

پیامی به مادران

ای مادر مهربان و پیش اندیش! باتو سخن می گویم با توکه توانستی بوته ی نارَس انسانی را از تصادم عقاید آدمیان محفوظ داری، این گیاه تازه را پیش از آن که هلاک شود، مواظبت کن، آبیاری کن تا روزی میوه ی آن تو را لذت بخشد. بی درنگ حصاری به دور روح فرزندت بکش. دیگری ممکن است حدود آن را تعیین کند ولی فقط تو می توانی دیوار را بنا کنی.

آدم بودن

در زندگیِ طبیعی چون تمام افراد مساوی هستند، سرنوشت همه ی آن ها فقط این است که آدم بشوند و هر کس به منظور آدم شدن تربیت شد، ممکن نیست آن کارهایی را که به عهده ی آدمیان است، خوب انجام ندهد... طبیعت می گوید: قبل از قبولِ حرفه ای که پدرت برای تو پیش بینی کرده است باید حرفه ی آدم بودن را بیاموزی.

تربیت بهتر

بیش از هر چیز باید راجع به شرایط زندگی آدمیان تحقیق کرد. به نظر من کسی که بهتر ازهمه رنج ها و راحتی های زندگی را تحمل کند، از همه بهتر تربیت شده است بنابراین تربیتِ واقعی باید بیشتر جنبه ی تمرین و عمل داشته باشد تا دستوارت شفاهی.

کوشش در زنده ماندن

آدمی زاد هر قدر هم بکوشدکه از مرگ جلوگیری کند بالاخره خواهد مرد... به جای کوشش برای نمردن باید کوشش در زنده ماندن را آموخت. زندگی کردن فقط نفس کشیدن نیست. زندگی یعنی فعالیت یعنی به کار بردن اجزا و اعضایِ بدن و حواس و قوای جسمانی و روحی به طوری که احساس کنیم واقعا زنده هستیم. آن کس که بیشتر عمرکرده است آن نیست که سال زیادتری داشته باشد بلکه کسی است که طعم زندگی را بیشتر چشیده باشد. فلانی در صد سالگی زیرِخاک رفته است، ولی از روزِ تولد مرده بوده است. اگر لااقل دوره ی جوانی را خوب زندگی کرده بود و آن وقت به گور رفته بود یقینا بهتر بود.

دو آموزگار

اگر می خواهید انسان شکل اصلی خود را از دست ندهد، آن شکل را از همان ساعت تولّد محفوظ دارید. نوزاد را از بدوِ تولد در اختیار خود قرار دهید و ترکش نکنید تا موقعی که آدمِ کامل شود. غیر از این، راه دیگری برای موفقیت وجود ندارد. همان طور که بهترین دایه، مادر است، بهترین آموزگارها پدر است. باید این دو در تقسیم وظایف خود و طرز اجرای آن با هم توافق حاصل کنند. کودک باید از دستِ مربی اول مستقیما به دستِ مربی دوم برسد.

وظایف پدری

پدری که بچه ی خود را به وجود آورده و نان می دهد، فقط ثلث وظیفه ی خود را انجام داده است. زیرا او باید تعداد ابنایِ نوع خود را زیاد کند، انسان های اجتماعی به جامعه تحویل دهد، برای مملکت اشخاص وطن پرست تربیت کند. کسی که می تواند این سه دَیْن را ادا کند ولی در انجامِ آن تعلل روا می دارد گناهکار است و اگر دین خود را به طور ناقص ادا کند گناهکارتر است.

باور کنید کسی که نمی تواند وظایف پدری را انجام دهد، حق ندارد پدر شود. نه فقر نه کار نه پرداختن به امور بشری هیچ کدام نمی تواند او را از تغذیه و تربیت فرزند خود معاف بدارد. من پیش بینی می کنم که هر کس که اندکی عاطفه داشته باشد و از انجام این تکلیف مقدس شانه خالی کند، مدت ها بر خطایِ او اشک خواهد ریخت و هیچ وقت تسلی نخواهد یافت.

نقص تعلیمات

نقصِ تعلیماتِ ما فضل فروشان این است که همیشه به اطفال چیزی را می آموزیم که خودشان خیلی بهتر می توانند فراگیرند. آنچه فقط ما می توانیم به آن ها یاد بدهیم فراموش می کنیم.

آیا چیزی بی معنی تر و احمقانه تر از زحمتی که برای راه بردن آن ها می کشیم، سراغ دارید؟ آیا تاکنون کسی را دیده اید که بزرگ بشود و به دلیل غفلت دایه اش راه رفتن را یاد نگرفته باشد؟ ولی بسیارند اشخاصی که یک عمر بد راه می روند، چون درست راه رفتن را به ایشان نیاموخته اند.

تحمل رنج های کوچک

آیا اگر فردی را از تمام صدماتی که لازمه ی نوع اوست، معاف داریم خلافِ ساختمان طبیعی او رفتار نکرده ایم؟ بلی. باز هم تأکید می کنم: برای این که طفل سعادت ها و نعمت های بزرگ را درک کند باید با رنج های کوچک آشنا شود. این فطری بشر است؛ اگر جسم، زیاد در آسایش باشد، روح فاسد می شود.

کسی که درد و رنج را نشناسد، نه لذت شفقت را خواهد فهمید و نه حلاوت ترحم را. چنین کسی قلبش از هیچ چیز متأثر نخواهد شد و بدین سبب قابل معاشرت نخواهد بود. مانند دیوی خواهد بود در میانِ آدمیان.

سعادت فرزند

آیا می دانید که مطمئن ترین راه برای بدبخت کردن فرزندتان چیست؟ این است که او را عادت دهید هرچه را می خواهد به زور بگیرد، زیرا هر قدر آرزوهایش آسان تر انجام گیرد، خواست هایش زیادتر خواهد شد و دیر یا زود به علتِ عدم قدرت مجبور خواهید شد بر خلاف میل خود خواهش های او را نادیده بگیرید. صدمه ی حاصل از این امتناع که طفل به آن عادت نکرده است، در قیاس با محرومیت از آنچه میلِ به دست آوردنش رادارد، به مراتب بیشتر است.

بهترین نوع تربیت

از تمامِ قوایِ روحی بشری، نیروی عقل که ترکیبی است از سایر نیروها مشکل تر و دیرتر رشد می یابد ولی مردم به غلط این قوه را برای رشدِ قوای دیگر به کار می برند.

بهترین نوع تربیت آن است که شخص را عاقل بار بیاورد. ولی مربیان امروزی می خواهند فقط با دلیل عقلانی طفل را به این مرتبه برسانند، مثل این است که کسی بخواهد کاری را از آخر شروع کند و نتیجه ی عملی را توجیه انجام آن عمل قرار دهد.

منع از کارهای بد

اگر می خواهید کاری را که شما بد می دانید [کودک] انجام ندهد، او را با زبان منع نکنید، بلکه بدون توضیح و استدلال از انجام آن بازش دارید.

هروقت می خواهید چیزی به او بدهید، به اولین کلمه ای که می گوید یعنی بدون خواهش والتماس او و مخصوصا بدونِ شرط بدهید. همیشه به میل بدهید و با اکراه امتناع کنید. ولی در امتناعِ خود پایدار باشید. ناملایمات نباید شما را از جا به در برد.

کلمه ی «نه» را که بر زبان می آورید، باید مانند دیواری آهنین باشد، تا طفل بعد از آن که نیروی خود را پنج شش بار علیه آن آزمایش کرد دیگر به فکرِ واژگون کردنِ آن نیفتد. بدین طریق هیچ وقت بیشتر از آنچه می خواهد به او ندهید. با حوصله و آرام در برابر اراده ی شما تسلیم خواهد بود. زیرا انسان فطرتا در مقابلِ دشواری هایی که زاییده ی طبیعت است صبر و حوصله به خرج می دهد ولی سوء نیت آدم ها را تحمل نمی کند.

بدترین نوع تربیت

بدترین نوع تربیت این است که طفل بین آنچه خودش می خواهد و آنچه شما اراده می کنید، مردّد باشد و مدام بین شما و او بر سرِ این که کدام یک صاحب اختیار هستید، مشاجره درگیرد. من صدبار ترجیح می دهم که اختیار در دستِ طفل باشد به جایِ این که مشاجره و مباحثه صورت گیرد.

وظایف و حقوق فرزندان

تمام حرکات طبیعی ما اول برای سلامتی تن و فراهم ساختن وسایل آسایش خود ما به کار می رود. بنابراین اولین بار که مفهوم عدالت را درک می کنیم، نه آن وقتی است که به دیگران ظلم می کنیم، بلکه موقعی است که دیگران به حقِ ما تجاوز می کنند.

یکی از اشتباهات تربیتی که امروز رایج است این است که نخست با اطفال از وظایفشان صحبت می کنند، ولی به حقوق آن ها اشاره نمی کنند. یعنی درست عکسِ آنچه باید گفت به ایشان می گویند. بدیهی است بچه ها آن مطالب را نمی فهمند و علاقه ای به آن ندارند.

مباحث مربوط به سعادت

اگر طبیعت، مغزِ اطفال را این اندازه انعطاف پذیر کرده است که بتوانند هر نوع محسوسات را درک کنند، برای این نیست که ما در آن مغز اسامی پادشاهان، شعارها، پرچم، کُره، لغات جغرافیایی و کلمات دیگری حک کنیم که در سنِّ او هیچ مفهومی ندارد و در سنین دیگر نیز مفید فایده نیست. بلکه منظور طبیعت این است که تمام مفاهیم و معانی که طفل بتواند درک کند و به کار او بخورد و تمام مباحثی که مربوط به سعادت اوست، باید روزی تکالیف او را به یادش بیاورد و از همان آغاز با خطوطِ محو نشدنی در حافظه ی او نقش شود تا یاد بگیرد و در زندگی طوری رفتار کند که متناسب با قوای جسمانی و روحانیِ او باشد.

ذهنِ کودک

تصور نکنید که اگر طفل درس نخواند، حافظه ی بچه گانه ی او بیکار می ماند؛ برعکس هرچه ببیند و هرچه بشنود در وی تأثیر می کند و در خاطر او می ماند.

کودک در ذهنِ خود فهرستی از کردار و گفتار آدم ها نگاه می دارد. تمام آنچه وی را احاطه کرده است، کتابی است که همواره و بی آنکه خود بداند، حافظه اش را از مندرجاتِ آن پر می کند تا زمانی که قوه ی قضاوت او بتواند از آن مصالح استفاده کند. هنرِ واقعی مربی، برای پرورش قوه ی حافظه در این است که مصالح مزبور را خوب انتخاب کند. یعنی مطالبی را که طفل لازم است بداند مدام در نظرِ او بیاورد و آن چه را نباید بداند از او پنهان دارد.

باید کوشید از این راه برای او ذخیره ای از معلومات فراهم کرد تا بعد در دورانِ جوانی برای تربیت او به کار رود و در باقیِ عمر، راهنمای رفتار و کردار او باشد. راست است که چنین روشی نهایتا استادانِ خردسال به بار نمی آورد و مربّی و آموزگار رامعتبر نمی کند، ولی آدم هایی چیز فهم و قوی و دارای جسم و فکری سالم تربیت می کند و اگر در بچگی مورد تحسین واقع نمی شوند، وقتی بزرگ شدند بدونِ شک محترم خواهند بود.

منابع

* قرآن مجید.

1ـ بهاء ولد، معارف، به تصحیح بدیع الزمان فروزانفر، تهران، 1352.

2ـ تنکابنی، محمدبن سلیمان، تذکرة العلماء، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ اول، مشهد، 1372.

3ـ تنکابنی، میرزا محمد، قصص العلماء، انتشارت علمیه اسلامیه، چاپ دوم، تهران، 1364.

4ـ خواجوی کرمانی، گل و نوروز، به کوشش کمال عینی، موسسه مطالعات فرهنگی، 1370.

5ـ روسو، ژان ژاک، امیل، انتشارات ناهید، 1380.

6ـ سلطان ولد، رباب نامه، به اهتمام دکتر سلطانی، تهران، 1359.

7ـ سیرت رسول اللّه ، ترجمه سیرت ابن اسحاق، نشر مرکز، چاپ دوم، تهران، 1375.

8ـ علامه مجلسی، گزیده ی احیاء القلوب، دبیرخانه همایش بزرگداشت علامه مجلسی، 1378.

9ـ علوی عاملی، سیداحمد، لطایف غیبیّه، به اهتمام میردامادی، چاپ حیدری، 1396 ه . قمری.

10ـ کیمیا، دفتری در ادبیات و هنر و عرفان، انتشارات روزنه، 1379.

11ـ مجلسی، محمد باقر، جلاءالعیون، انتشارات سرور، چاپ اول، قم، 1373.

12ـ مجموعه آثار افلاطون، ترجمه محمدحسن لطفی، انتشارات خوارزمی.

13ـ محقق ترمذی، سیدبرهان الدین، معارف، به تصحیح فروزانفر، تهران 1339.

14ـ محمد عوفی، جوامع الحکایات، به کوشش دکتر جعفر شعار، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، چاپ سوم، تهران، 1370.

15ـ میبدی، رشیدالدین، کشف الاسرار، انتشارات امیرکبیر، 1376.

16ـ نسفی، عزیزالدین، مقصد اقصی، از کتاب گنج عارفان، انتشارات گنجینه.

17ـ نیشابوری، عطار، پیام آشنایی (پندنامه) انتشارات امیرکبیر، 1377.