يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ(18)وَ لا تَکُونُوا کَالَّذينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ(19)لا يَسْتَوي أَصْحابُ النَّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفائِزُونَ(20)لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلي جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَکَّرُونَ(21)هُوَ اللَّهُ الَّذي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحيمُ(22)هُوَ اللَّهُ الَّذي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِکُونَ(23)هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْني يُسَبِّحُ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَکيمُ(24)
ترجمه:
18) پروا داشتن از خدا سبب مصون ماندن از فریب شیطان است; پس اى کسانى که ایمان آورده اید از خدا پروا کنید و به تکالیف الهى خود عمل نمایید ، و هر کسى از شما باید بنگرد که براى فرداى آخرتش چه پیش فرستاده است . از خدا بترسید و به حساب کارهایى که انجام داده اید برسید و نیک و بدش را دریابید که خدا به آنچه مى کنید آگاه است .
19) و مانند کسانى نباشید که خدا را از یاد بردند و خدا هم حقیقت خودشان را از یادشان برد تا آن که ندانستند که کیستند و چه باید بکنند . اینان از مسیر بندگى خدا خارج شده اند .
20) دوزخیان با بهشتیان یکسان نیستند; بهشتیانند که سعادتمندند .
21) اگر ما این قرآن را بر کوهى فرو فرستاده بودیم ، آن را با همه صلابت و عظمتش ، در برابر خدا خاشع و از ترس او از هم پاشیده مى دیدى . ما این مَثَل ها را براى مردم مى زنیم ، باشد که در قرآن بیندیشند .
22) اوست خدایى که جز او معبودى شایسته پرستش نیست و به نهان و آشکار جهان داناست . اوست که گسترده مهر و مهربان است .
23) اوست خدایى که جز او معبودى شایسته پرستش نیست; همان فرمانروایى که تدبیر امور بندگان در اختیار اوست و در کمال پاکى و طهارت است . با بندگانش برخوردى سالم و درست دارد . ایمنى بخش ، برترى چیره ، شکست ناپذیر ، جبران کننده کاستى ها و بزرگ منش و با عظمت است . منزّه است خدا از این که به او شرک ورزند .
24) اوست خدا که آفریننده ، پدیدآورنده و صورت آفرین است; نیکوترین نام ها تنها از آنِ اوست . آنچه در آسمان ها و زمین است او را به پاکى و پیراستگى از هر عیب و نقصى یاد کرده اند ، و اوست آن مقتدر شکست ناپذیرى که کارهایش همه استوار و متقن است.
تفسیر:
تفسیر المیزان - خلاصه
18) (یا ایها الذین امنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون ):(ای کسانیکه ایمان آورده اید، از خدا بترسید و باید هر انسانی مراقب اعمالی که از پیش ، برای فردایش فرستاده باشد و از خدا بترسید، بدرستی که خدااز آنچه می کنید باخبر است )(تقوی ) یعنی ورع و پرهیز از محارم الهی و اجتناب از ترک واجبات .در این آیه شریفه مؤمنان را فرمان می دهد که از خدا پروا داشته و ملتزم اوامر ونواهی او باشند و در اعمال خود نظر کنند و ببینند که چه عملی برای روز حساب پیش فرستاده اند آیا صالح است که امید ثواب داشته باشند و یا فاسد است که در این صورت ازعقاب خدا بهراسند و توبه نمایند و نفس خود را به محاسبه بکشند.و مجددا امر می نماید که از خدا تقوی داشته باشید، یعنی در مقام محاسبه ونظر دراعمال از خدا بترسید و متوجه باشید که او به آنچه می کنید آگاه است و صلاح و خلوص عمل شما یا فساد و عدم اخلاص آن را به درستی می شناسد.پس برمؤمنان واجب است که اولا واجبات الهی را انجام دهند و از محرمات ونواهی پروردگار اجتناب کنند و عملشان منحصر در طاعت خدا و اجتناب از معصیت باشد و سپس نظری به اعمال خود بیافکنند، چون این اعمال توشه آخرت آنهاست که ازاین دنیا برای خود می فرستند، و مطابق آن به حسابشان رسیدگی می شود، پس شایسته است که انسان قبل از مرگ و لقاء الهی در روز جزا، خود به حساب خود رسیدگی کند واز بابت اعمال صالحش خدا را شکر گزارد و از بابت اعمال فاسدش به درگاه او توبه وطلب مغفرت نماید و در محاسبه اعمال خود نیز تقوا داشته باشد وعمل ریاکارانه خود راخالص نبیند یا عمل زشت خود در نظرش زیبا جلوه نکند، چون باید بداند در قیامت محاسبه او بدست خدایی است که نسبت به همه اعمال کوچک و بزرگ او آگاهی کامل دارد(64).
19) (و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم اولئک هم الفاسقون ):(ومانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردندو خدا هم خود آنان را از یاد خودشان بردو ایشان همان فاسقانند)در تأکید آیه سابق می خواهد بفرماید: بهوش باشید و از مراقبت نفس خود غافل نشوید، چون فراموش کردن نفس ، فراموش کردن خداست ، زیرا وقتی انسان خود رافراموش کرد، اسماء حسنی و صفات علیاء خدا را که صفات ذاتی انسان مستقیما با آن در رابطه است نیز فراموش می کند، یعنی ذلت و فقر و حاجت ذاتی خود را از یاد می بردو نفس خود را مستقل در هستی می پندارد و گمان می کند که حیات و قدرت و علم وسایر کمالاتی که در خود سراغ دارد از ناحیه خود اوست و نیز سایر اسباب طبیعی عالم را صاحب استقلال در تأثیر می پندارد و در اینجاست که به نفس خود و اسباب ظاهری اعتماد می کند و بازگشت بسوی پروردگارش را از یاد می برد.پس علت فراموش کردن خویش ، فراموش کردن خداست و چون چنین است آیه شریفه نهی از فراموشی خویش را به نهی از فراموش کردن خدا مبدل کرد، چون انقطاع مسبب به سبب انقطاع سبب ، بلیغ تر و مؤکدتر است و در انتها فرمود: این چنین کسانی که خدا را فراموش کرده اند و خدا هم خودشان را از یادشان برده فاسقان حقیقی هستند،چون از روش بندگی وعبودیت عدول کرده اند،(مانند یهود بنی نضیر و منافقان ).
20) (لا یستوی اصحاب النار و اصحاب الجنه اصحاب الجنه هم الفائزون ):(هرگز اهل آتش با اهل بهشت یکسان و مساوی نیستند، اهل بهشت همان رستگارانند)(فوز)یعنی نایل شدن به خیر با حصول سلامت .سیاق آیه دلالت می کند که اصحاب آتش ، همان کسانی هستند که خدا را از یادبرده اند و اصحاب جنت همان کسانی هستند که به یاد خدا بوده و مراقب اعمال و نفس خویشند و البته این دو طائفه یکسان نیستند و به هر کس واجب است که خود رابه اصحاب جنت ملحق کند و این یک حجت است ، با این بیان که این دو طائفه نقیض یکدیگرند و شق سومی ندارند و سایرین لا محاله باید به یکی از این دو گروه بپیوندند واین دو طائفه هم قهرا یکسان نیستند که پیوستن به یکی فرقی با پیوستن به دیگری نداشته باشد، بلکه طائفه اهل بهشت رستگار و فائزند و عقل حکم می کند که انسان خود را به جانب راجح ملحق کرده و از گروه مرجوح منقطع شود.
[ نظرات / امتیازها ]
21) (لو انزلنا هذا القر ان علی جبل لرایته خاشعا متصدعا من خشیه الله و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون ):(و اگر ما این قرآن را بر کوهی نازل کرده بودیم ، مسلما او را می دیدی که خاشع گشته و از ترس خدا متلاشی می شود، این مثلهایی است که ما برای مردم می زنیم تا شاید تفکر کنند)منظور آیه شریفه ، تعظیم امر قرآن است ، به جهت اشتمال بر معارف حقیقی و اصول شرایع و عبرتها و مواعظ و وعد و وعیدهایی که در آن است و نیز به جهت اینکه کلام خدا عظیم است ، می فرماید: اگر ممکن بود که این قرآن بر یک کوه ، با همه غلظت وسختی که دارد، نازل شود، قطعا می دیدی که کوه با آنهمه صلابت و غلظت و بزرگی ومقاومتی که دارد، از ترس خدا متأثر و متلاشی می شد، ووقتی حال کوه در برابر قرآن چنین است ، انسان اشرف مخلوقات سزاوارتر از آنست و باید وقتی که قرآن بر اوتلاوت می شود، یا خودش آن را مطالعه می کند، قلبش خاشع گردد، پس انسانهایی که نه تنها در برابر قرآن خاشع نمی شوند، بلکه از در مخالفت و انکار آن بر می آیند قلبهایشان از کوه هم سختر و نفوذ ناپذیرتر است .و در آخر می فرماید این مثل و سایر امثالی که ما برای مردم می زنیم به جهت آنست که قوه تفکرشان به کار بیافتد و بیاندیشند که چنین قرآنی شایسته است که در آن تدبرشود، و در نتیجه به هدایتی که از طریق عبودیت مطرح نموده ، هدایت بیابند وبه کمال سعادت برسند.
22) (هو الله الذی لا اله الا هو عالم الغیب و الشهاده هو الرحمن الرحیم ):(اوست الله آن معبودی که هیچ معبودی جز او نیست عالم به غیب و آشکاراست ، او بخشنده مهربان است )این آیه و دو آیه بعدی در مقام شماردن بعضی از اسماء حسنی خدای متعال است واز سیاق و با توجه به آیات قبلی بر می آید که افرادی که اهل تقوی و به یاد خدا هستند اورا با اسماء حسنایش یاد می کنند و به هر اسمی از اسماء کمالیه خداوند بر می خورند،متوجه نقصی که در وجود خود، در مقابل آن کمال دارند، می شوند و چگونه کوهها ازکلام با عظمت چنین خدایی که دارای اسماء و صفات جمال و جلال است متلاشی وخاشع نشوند؟ با اینکه او خدایی است که معبودی جز او نیست و عالم به نهان و آشکارو بخشنده و مهربان است .فراز اول گویای توحید خدا در الوهیت و معبودیت است و عبارت دوم گویای علم مطلق خداست ، نسبت به آنچه برای ما مدرک است و آنچه ما از درک آن عاجزیم ،چون گفتیم که غیب و شهود اموری نسبی هستند و از آنجا که خداوند محیط بر همه عوالم و موجودات است ، قهرا به همه آنها علم دارد و غیب و شهادت برای او یکسان است ، اما غیر خدا چون وجودش محدود است ، علم او هم محدود به حدی است وپاره ای امور برایش غیب محسوب می شود، مگر آنکه خدا پاره ای از امور غیبی را به بعضی از بندگان خود مثل انبیاء و امامان تعلیم نماید، همچنانکه فرمود:(عالم الغیب فلایظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول (65) خدایی که عالم به غیب است ، کسی رابه غیب خود احاطه نمی دهد، مگر رسولی را که بپسندد).و در آخر هم به دو صفت (رحمان )یعنی بخشنده و فیض دهنده بر همه خلق و(رحیم )یعنی دارای رحمت خاصه هدایت نسبت به مؤمنان ، اشاره می فرماید.
23) (هو الله الذی لااله الا هو الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیزالجبار المتکبر سبحان الله عما یشرکون ):(او الله است که هیچ معبودی جز او نیست ،ملک و منزه و سلام و ایمنی دهنده است ، مسلط و مقتدر و جبار و متکبر است ، منزه است الله از آنچه به او شرک می ورزند)(ملک ) یعنی مالک تدبیر امور مردم و اختیاردار حکومت آنان .(قدوس ) یعنی بسیار منزه و پاک و مقدس .(سلام )یعنی کسی که با سلام و عافیت برخورد می کند، نه با جنگ و ستیز.(مؤمن )یعنی کسی که امنیت می دهد و فرد را در امان خود حفظ می کند.(مهیمن )یعنی فائق و مسلط بر اشیاء و موجودات .(عزیز) یعنی غالبی که هرگز شکست نمی پذیرد و کسی بر او غالب نمی شود و هر چه غیر او دارند از ناحیه اوست .(جبار)یعنی اصلاح کننده و صاحب اراده نافذ که اراده خود را بر غیر خود حاکم می گرداند .(متکبر)کسی است که رداء کبریاء فقط برازنده اوست ، وبزرگی و بزرگمنشی فقطشایسته اوست .و در آخر در مقام ثناء و ستایش پروردگار متعال می فرماید: منزه است خداوند ازانواع گفتار شرک آمیزی که مردم در باره او می گویند و با عقول قاصر خود به او نسبت می دهند، (چون او برتر از توصیف واصفان است ).
24) (هو الله الخالق الباری ء المصور له الاسماء الحسنی یسبح له ما فی السموات والارض و هو العزیز الحکیم ):(اوست الله که خالق و پدید آورنده و صورتگر است اواسماء نیکویی دارد، آنچه در آسمانها و زمین است تسبیح گوی اویند و او عزیزی حکیم است )(خالق ) یعنی کسی که اشیاء را با اندازه گیری پدید آورده باشد.(باری ء) یعنی خالقی که اشیائی را پدید آورده که هر یک از دیگری متمایز هستند.(مصور)یعنی خالقی که پدیده های خود را طوری صورتگری نموده که با یکدیگرمشتبه نمی شوند، و این سه نام مبارک هر سه متضمن معنای ایجاد هم هستند.و علت اینکه در دو آیه قبلی ، قبل از ذکر اسماء حسنای الهی کلمه توحید(لا اله الاالله ) را ذکر نموده ، ولی در اینجا ذکر نکرد، این است که صفات مذکور در دو آیه قبلی که یازده صفت یا نام بودند، الوهیت خدا را که همان مالکیت توأم با تدبیر است ،اثبات می کردند و هر یک به نحو اصالت و استقلال خاص خدا بوده و شریکی برای اودر این استقلال وجود نداشت ، پس قهرا الوهیت و معبودیت هم خاص خداست و به همین دلیل در آخر آیه قبلی اعتقاد شرک مشرکین را نفی فرمود.اما صفات و اسمائی که در این آیه آمده نمی توانند الوهیت خدا را اثبات کنند و این صفات را مشرکین هم برای خدا قائل هستند و خلقت و ایجاد را خاص او می دانند.و اما تکرار اسم جلاله (الله )در ابتدای هر سه آیه به منظور تأکید و تثبیت مقصودبوده ، چون این نام مبارک علم و اسم خاص است برای ذات الهی و معنای آن ذات مستجمع جمیع صفات کمالیه است و قهرا تمام اسماء حسنی از آن سرچشمه می گیرد.سپس عبارت (له الاسماء الحسنی ) اشاره به بقیه نامهای مبارک پروردگار است ، درادامه می فرماید، هر آنچه مخلوق در عالم است و حتی خود آسمانها و زمین تسبیح گوی او هستند و ما مکررا توضیح دادیم که تسبیح موجودات ، هم تسبیح قولی و هم وجودیست ، و در نهایت سوره مبارکه را با دو نام (عزیز)و (حکیم )ختم می نماید، یعنی او غالبی است شکست ناپذیر و کسی است که افعالش متقن است ، نه بیهوده و گزاف لذانه معصیت گنه کاران و انکار منکران او را عاجز می سازد ونه پاداش مطیعان و اجرنیکوکاران در درگاه او ضایع می گردد و کلام چنین پروردگار عزیز و حکیمی هم عزیز وحکیم است ، همچنانکه فرمود:(انه لکتاب عزیز)،و نیز فرمود:(و القران الحکیم ).